یادش به خیر...
یادش به خیر رادی رادان... پارسال یه هچین روزایی بود که برای اولین بار صدای قلبت رو شنیدم و تو صفحه مونیتور تو رو دیدم... یادته؟ او موقع ها من داشتم این شکلی می شدم: و تو اون موقع ها یه لوبیای کوچولو بودی... همه به من می گفتن مامان لوبیا... اون وقتا روزا رو با بابا جون می شمردیم که ببینیم تو کی می آیی می گفتیم اوووووه کو تا اردیبهشت 90... شاید بلندترین پاییز و زمستون عمرمون بود... مگه تموم می شد؟... من و بابا جون دونه دونه روزا رو می شمردیم .... گذشت.... اما دلم برای اون موقع ها تنگ می شه... برای اولین لگدای کودکانه ات... برای اولین چرخیدنت تو دلم ... برای اون روزی که دکی گفت شما پسری (وای چه روزی بود اون روز... ) برای اون شبی که با ب...
نویسنده :
مامان رادمهر
12:35